سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Saturday, October 09, 2004


كسي كه مايه شادي من مي شود،خودم هستم نه تو/نه به دليل آنكه تو موقتي و زودگذر هستي /بلكه به اين سبب كه تو از من انتظار داري آنچه نيستم باشم./من وقتي تغيير مي كنم،خوشحاليم از ميان ميرود و تو مي خواهي من تغيير كنم./صرفا براي آنكه خودخواهي تو را ارضاءكنم/،باز هم نميتوانم احساس خوشنودي كنم وقتي از من انتقاد مي كني كه چرا مثل تو فكر نمي كنم و يا چرا دنيا را مثل تو نمي بينم./تو مرا سركش ميخواني و هرگاه مخالف عقايد تو سخني بر زبان مي آورم عليه من شورش مي كني/نمي خواهم ذهن تو را قالب گيري كنم/چون مي دانم توبا چه سختي ،كوشش داري خودت باشي/پس به تو اجازه نمي دهم به من بگويي چگونه باشم/زيرا تصميم دارم خودم باشم/تو گفتي كه من آدم صاف و روشني هستم و به راحتي فراموش مي شوم/پس چرا مي كوشي سررشته زندگي مرا بدست گيري؟/صرفا براي آنكه به خودت ثابت كني كسي هستي؟
اين درواقع يه شعر بود،يا بهتره بگم ترجمه يه شعر بود از يك شاعر گمنام كه دريك كتاب خوندم.راستش برام جالب بود،از اين نظر كه احساس كردم شاعربا يه زبون ساده حقيقي ترين حقيقت رو در اون بيان كرده . حقيقتي كه شايد بعضي از ما بدون اينكه خودمون بدونيم فراموش كرديم،اين حقيقت كه ما هستيم و وجود داريم و حق داريم آنطور باشيم و زندگي كنيم كه خودمان خواهانش هستيم حتي اگر آدم مهمي هم نباشيم، هيچكس نمي تونه و اجازه نداره اين حق رو از ما صلب كنه.
sayeh  ||  9:55 AM