سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Wednesday, November 17, 2004


چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد.
واژه ها را بايد شست
واژه بايد خود باد،واژه بايد خود باران باشد.
*
گاهي وقتها دلم كه ميگيره ،احساس ميكنم يه چيزي راه نفسم رو بسته و ديگه نميتونم به راحتي نفس بكشم.يه چيز دردناك و سنگين،نميدونم
شايد اين همون بغضي باشه كه ازش حرف ميزنن.اون موقع است كه دلم ميخواد يه نفر پيدا بشه كه وقتي باهاش حرف ميزنم،همان چيزي رو ازش برداشت كنه كه من ميخواهم.نه !نه !دلم ميخواد يه كسي باشه كه حتي نيازي نباشه كه باهاش حرف بزنم،همينكه نگاهش كنم كافي باشه تا احساسم رو درك كنه.آخه بعضي وقتها آدم كلمه ي مناسبي براي بيان احساسش پيدا نميكنه،حتي يه وقتهايي كلمات سوءتفاهم ايجاد ميكنه و آدمها رو گمراه ميكنه! اصلا ممكنه گاهي نشه بعضي چيزهارو با كلمات بيان كرد،اونوقت مجبوري توضيح اضافه بدي و كارها خراب تر ميشه و شنونده سردرگمتر. كاش ميشد كه آدمها با هم حرف نزنن يا حداقل مجبور نباشند براي منتقل كردن همه ي چيزهايي كه در درونشون ميگذره، از واژه ها استفاده كنن.كاش لازم نبود كه براي هر واژه اي كه استفاده ميكنيم يه توضيح قابل قبول داشته باشيم يا حداقل ميتونستيم انطور كه خودمان ميخواهيم حرف بزنيم نه انطور كه متداول شده .كاش اينقدر مجبور نبوديم به كلماتي كه استفاده ميكنيم فكر كنيم به طوري كه از اصل موضوع به كل پرت شيم.كاش اينقدر خودمان را توي هياهوي كلمات گم نميكرديم ! لااقل اينجوري ديگه نه حرف نگفته اي باقي ميموند و نه بغضي كه توي سينه سنگيني كنه.آخه ميدوني گاهي فكر ميكنم بغضي كه توي گلومه از جنس همين واژه هاست.واژه هايي كه موندن و نتونستن به زبون بيان واژه هايي كه شايد از جنس سكوت بودن ولي اينقدر خودمان را درگير بازي با كلمات كرديم كه نه تنها به ديگران اجازه نداديم،بلكه آنها هم نتوانستند يا شايد نخواستند كه سكوتمان را بشنوند.
ببخشيد،منظورم اين نبود،تو رو خدا يه وقت يه جور ديگه برداشت نكني،اگه اين حرف رو زدم منظور خاصي نداشتم ،ببين من كه منظورم به تو نبود تو چرا ناراحت شدي،............... جالبه! ولي بخش بيشتر اشتباهات ،سوء تفاهمات وخيلي از اختلافات و..... ما از همين واژه ها و تعبير نادرستي كه از آنها ميشه نشات گرفته.واژه ها!!ابزاري كه بشرساخت كه اون رو براي راحتي خودش به خدمت بگيره،اما خودش برده واژه ها شد.
*
تمام واژه هايمان همچون ته مانده ي سفره هاي انديشه است
و انديشه سد راه هميشه ي شعر است.
sayeh  ||  5:02 AM