سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Tuesday, December 21, 2004


هوا سرد شده،خيلي سرد،آدم برفي توي سرما داره مي لرزه،دلش يه فنجون چاي گرم ميخواد،اما براي اينكه بمونه فقط مي تونه بستني بخوره!
آدم برفي توي روياهاش خودش رو ميبينه كه كنار يه بخاري گرم نشسته،كاش آدم برفي هم ميتونست يه بخاري داشته باشه!
اما قلب يخي آدم برفي خيلي مهربونه،ميگي نه امتحان كن،يه روز، توي سرماي سياه زمستون ،وقتي آدم برفي رو ديدي برو به طرفش ،دستاي مهربونت رو روي قلبش بگذار، ميبيني كه گرمي دستات يخ قلبش رو آب ميكنه........اونوقت، وقتي دستت رو روي گونه هاش بگذاري يه چيز عجيب ميبيني،نگاه كن، آدم برفي داره گريه ميكنه!
*
ببينم تا حالا شده كه درست همون موقع كه ميخواين تولد يك نفر رو بهش تبريك بگين،اون آدم يكي از عزيزانش رو از دست بده ؟؟اونوقت چكار ميكنين؟بازهم تبريك ميگين؟
sayeh  ||  4:06 AM