سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Wednesday, January 05, 2005


- مامان!خدا كجاست؟
- خدا همه جا هست عزيزم.
- چه جوري؟
- آخه خدا خيلي بزرگه مادرجون.
- يعني همه جا هست؟توي خونه ما،خونه همسايه؟؟؟همه جا!
-آره،همه جا
-حتي تو زيرزمين؟
- خدا همه جا هست،تو اين خونه تو خونه ي دوستات ،تو زيرزمين ،توي دل تو،همه جا
- توي دل من؟؟؟!
*
شايد اين مكالمه براي همه ما مخصوصا توي سنين زير دبستان ،آشنا باشه و هر كدوم ما اقلا يه بار اون رو تجربه كرده باشيم.اون وقتها ،كه مامانم ميگفت خدا توي دل توست،هميشه برام اين سوال پيش مي اومد،كه اگه خدا بزرگه پس چه جوري توي دل من جا ميشه،تو جاي به اين تنگي!با خودم فكر ميكردم آدمها هر چي بزرگ ميشن، دلشون هم بزرگتر ميشه،اونوقت خدا جاش بازتر و راحتتر ميشه.به خاطر همين دلم مي خواست زودتر بزرگ بشم،تا خدا از اينكه توي دل منه سختش نباشه.اما حالا كه بزرگ شدم ،احساس مي كنم انقدر چيزهاي عجيب و غريب روي دلم زنگار بسته ،كه حتي دلم از قبلم كوچكتر شده و جاي خدا تنگتر.
الان تازه ميفهمم كه خدا چقدر بزرگه.خدابه اندازه همه معصوميت هاي كودكانه وسيعه.خدا به اندازه دل كوچكترين بچه هاي دنيا بزرگه،تا حالا به چشمهاي معصوم يه بچه وقتي داره با عشق بهت نگاه ميكنه دقت كردي،اگه دوست داري نور خدا رو ببيني،يه بار امتحان كن
sayeh  ||  3:30 AM