سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Saturday, January 15, 2005


هميشه كلمه آزادي و نياز به آزاد بودن،براي بشر وسوسه انگيز بوده.هر كسي آزادي رو يك جور و در يكجا مي بينه ،براي يك سياستمدار آزاد بودن همان آزادي بيان داشتنه،يا به عبارتي دموكراسي!وجاي اون هم ،هر جايي است كه حكومتي داشته باشه.(البته من از سياست و سياستمدارها چيزي نمي دونم،اگه اشتباه ميكنم برداشت هاي شخصيم بوده).اما براي يه زنداني ،آزادي نفس كشيدن توي هواي آزاد بيرون،درست پشت ديوارهاي سر به فلك كشيده ي قفسشه،براي يه پرنده به سادگي پر كشيدن، براي يه قاصدك، آزادي ،به سبكي حركت كردن با هواي نفس يه بچه ي كوچكه و براي يه دختري كه خيلي ازپوشش فعلي خودش ،دل خوشي نداره،آزادي ،فقط داشتن پوشش دلخواهش هست.من يه آقايي رو ديدم كه فكر ميكرد ازدواج آزادي رو ازش گرفته،برام جالب بود،چون به قول خودش نه اهل رفيق بازي و شب زنده داري بود ،نه اهل خلاف،كلا با چيزهايي كه با تشكيل يه زندگي و حفظ آن مغاير باشه،مخالف بود،حالا چرا حس ميكرد كه آزاديش سلب شده ،من نميدونم.اما اين يكي عجيب تره،يه آدمي رو ديدم كه دلش هيچ چيز اضافه اي نمي خواست،فقط دلش ميخواست زندگي كنه،مثل بقيه آدمها،مثل همه اونايي كه آزادند ولي نمي دونند
sayeh  ||  1:00 PM