سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Thursday, January 27, 2005


بعد از هفته هاي سخت و طاقت فرساي امتحان هيچ چيزي مثل يه نظافت درست و حسابي و يه گردش دوستانه حال آدم رو سرجاش نمياره.مخصوصا اگه يه پايه گردش سايه جون!باشه(منظور اينكه دوستان براي همه ي گردش ها من رو هم خبر كنن به عنوان عضو فعال!!! با خودشون ببرن!).
جونم برات بگه امتحانامون بالاخره تموم شد،به خاطر همين تصميم گرفتيم،بعد از يه سلموني درست حسابي ،به بهانه ي خريد هم كه شده بريم يه گشتي بزنيم،تا چهره هامون از شكل انسانهاي ظالمي كه هفته ها موجود شريفي به نام «الاغ »رو استثمار كردن و به زنجير كشيدن و همه جوره شكنجه دادن،دربياد!پايه هاي اصلي گردش هاي دوستانه هم كه مشخصه ديگه،منم و ليلا و ديبا.ما سه نفر چون انگيزه (از اون لحاظ)نداريم ،بايد يه جورايي فداكاري كنيم و مسئوليت انگيزه رو هم خودمون بر روي دوش هاي نحيفمون حمل كنيم.مثلا مجبوريم ،خودمون سه تايي كلاس رو بي خيال بشيم و گاهي بريم سينما ،گاهي كافي شاپ ،گاهي ناهار بيرون،گاهيم گردش توي خيابونها با اتومبيل ......كه البته زحمتش رو ليلا ميكشه.(اين توضيحات واسه اين بود كه نقش انگيزه و مسئوليت هاي سنگين ما مشخص بشه .اما از انجايي كه كپي(ما) برابر اصل(جناب انگيزه) نيست،معمولا همه ي كلاس ها رو شركت ميكنيم و از وقتهاي مرده! بين دو كلاس براي اين كار ها استفاده ميكنيم و روحي تازه به كالبد بي جانشان ميدميم!) خلاصه اين دفعه هم مثل دفعه هاي قبل ،با هم قرار گذاشتيم و رفتيم بيرون . به بهانه ي خريد ديبا ،انقدر از اين پله هاي ميلاد نور پايين و بالا رفتيم كه سرگيجه گرفتيم،بعدشم در حالي كه هيچي نخريديم،برگشتيم.خيلي خوش گذشت بهمون،واقعا تجديد روحيه ي خوبي بود(جاي همه ي اونهايي كه هنوز امتحانشون تموم نشده خالي،انشاالله قسمت شما هم ميشه)البته لازم به ذكر است علاوه بر اينكه جيب ليلا جون هم در اين ميان استاد شد،زحمت برگردوندن ما رو هم كشيد كه از همينجا ازش تشكر ميكنم(مرسي دوست جون مهربونم،بازم از اين كارها بكن)
sayeh  ||  1:22 PM