سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Wednesday, April 27, 2005


فیلم،سایه،سیاست
دوباره فیلم دیدم،«فقر و فحشا»،نمیدونم تو هم دیدی یا نه،اگه ندیدی توصیه نمیکنم بهت که بری سی دی اون رو تهیه کنی،به خاطر اینکه برای دیدنش و فهمیدن جریانش فقط کافیه ، یه صبح تا شب توی خیابونهای شهر پرسه بزنی،بالای شهر و پایین شهرم نداره، هر جایی که بایستی یه قسمتش رو میبینی،واقعاً تاسف آوره. مخصوصاً،اگه همون موقع ها که این صحنه هارو میبینی،خبرهای شعبده بازی و غیب کردن میلیاردها تومان پول بی زبان هم به گوشِت رسیده باشه!
ببینم،کی باید جواب گوی این همه بدبختی باشه؟کدوم یکی از مسئولین؟دل آدم از این میسوزه که هیچکس هم مسئولیت این فجایع و چاره اندیشی برای اونها رو قبول نمیکنه،اگرم از هرکدومشان بخوای که یه فکری به حال آدمها کنن،حالا نه همه ی آدمهایی که افتادن تو راه خلاف ،اقلاً اونایی که از شدت فقر و نداری، دارند به سمت خلاف کشیده میشن رو دریابن،میگن «مگه یکی دوتان؟؟تعدادشون خیلی زیاده،کلی بودجه میخواد...»آخه بابا ،مسلمون! بالاخره باید از یه جایی شروع کنی که جلوی رشد بی رویه اش رو بگیری ،شمایی که داری تو سرزمینی زندگی میکنی که ادعات میشه مسئولینش علیوار زندگی میکنن ،چرا فکر یه خیاط نمیکنی تا سوراخ جیب آقایون رو که روش صافی میلیاردی و میلیونی داره و کمتر از اون ازش رد نمیشه رو بدوزه؟ میدونی چقدر مشکلات حل میشه؟اقلاً هر چی باشه از درست کردن خانه های عفاف! و دادن کارت سلامت موثرتره.توی این فیلم یه خانومی رو نشون میده که به خاطر خریدن گوشت برای بچه هاش تن به خودفروشی میده، حالا این فقط یه نمونه اش هستش،هزاران دیگرش هم همین اطراف کنار گوش خودمون هست،یکی به خاطر خرج درمان بیماری بچه اش ،یکی به خاطر داشتن سرپناه،یکی به خاطر.....من اصلاً نمیگم این آدمها کار درستی میکنن یا نه،سواره چه خبر از حال پیاده داره؟یک عده میگن که اینا همش بهانه است وگرنه برای تهیه پول راههای دیگری هم هست،اما من میگم ،چرا باید توی یک مملکت اسلامی،حتی بهانه ای برای این چیزها وجود داشته باشه.اگرمیگن علی حساب روشنایی چراغ بیت المال رو هم داشت،این بیحساب کتابی،ثمره ی چه جور حکومت علیواریه؟ بالاخره کی قراره این اوضاع رو درست کنه و کِی،خدا عالمه.....
میگن،صبح روز انتخابات،آرا شمرده و کاندیدا انتخاب شده،پس دیگه چه فایده که بریم دستامون و شناسنامه مون رو جوهری کنیم؟از یه طرفم میگن،حتی اگه یک سر سوزنم ،مردم در انتخابات شریک باشند،وظیفه ی انسانیشون هستش که توی انتخابات شرکت کنن و برای سرنوشت خودشون تصمیم بگیرند... راستش، من نمیدونم ،اصلاً باید چه کسی رو انتخاب کرد،اما میدونم که باید اقلاً چند تا شرط داشته باشه،یکی اینکه خودش گرسنه نبوده باشه که تا به مسند قدرت نشست فقط بخواد شکم خودش رو پر کنه،دوم اینکه درد آدمها رو درک کنه و نه تنها اینکه درک کنه بلکه درد اونها رو درد خودش بدونه و سوم اینکه حرفهای تازه ای برای گفتن و نقشه های نوئی برای عمل کردن داشته باشه ،چون اگه قرار بود کاربا روشهایی که قبلاًبوده درست بشه تا حالا درست شده بود و....به نظر شما یک همچین آدمی پیدا میشه؟
sayeh  ||  11:51 AM


Thursday, April 14, 2005


نه تو میمانی،نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی.
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت..
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه ی خود جامه ی اندوه مپوشان، هرگز
تو به آینه
نه
آینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه ی دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود؟
غم که از راه رسید
درِاین سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست
تا خدا مانده به غم وعده ی این خانه مده....
*
نبض زندگی هنوز میزند.......
sayeh  ||  5:37 AM