سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Thursday, June 30, 2005


بله،امروز امتحانام تموم شد.تازه از راه رسیدم و متوجه شدم که گویا یه سوال جواب نداده مونده ،که البته تا همین الان از وجودش بی اطلاع بودم.اول یه معذرت خواهی به خاطر اینکه دیر شد. دیگه اینکه چون، من دنباله رو یه جهت گیری فکری سیاسی خاص نیستم و قرارم نیست با این جواب یک نفر رو تائید و دیگری رو محکوم کنم،ممکنه جوابم جواب منحصر به فرد و جامعی نباشه.و در آخر اینکه،اینها نظرات شخصی منه و اصلاً ادعا نمی کنم که درست باشه،بنابراین لزومی نمیبینم که مجدداً بخوام در مورد هر کدوم توضیح بدم ،چون اصلاً و ابداً قصد مجاب کردن کسی رو ندارم.
*
خوب ،اولا باید بگم من از حرفی که میزنم معمولا همون منظوری رو دارم که در کلمه مشاهده میشه و بارها هم گفتم از اینکه آدمها انقدر خودشون رو درگیر واژه ها میکنن چندان دل خوشی ندارم.پس اگر میگم "نتیجه ای نداشته"منظورم این نیست که کسی کار انجام نداده،چون در این صورت انتظار نتیجه دیدن و نتیجه گرفتن، اصلاً بی مورده و جدای اون، من زمان ریاست جمهوری آقای هاشمی خیلی کم سنتر از این بودم که بتونم حرفهاشون رو قبل از انتخاب شدن برای ریاست جمهوری و حتی عملکردشون رو بعد از انتخاب به یاد بیارم به خاطر همین نمیتونم و صلاحیتش رو هم ندارم که راجع به کارهایی که کردن نظری بدم و علاوه بر اون اینکه گاهی آدم کارهای زیادیم انجام میده ولی به اون اندازه به ثمر نمینشینه.
امروز،الان و در همین لحظه،بزرگترین و پراثرترین مشکل جامعه ما چیه؟تا اونجایی که من میدونم،بیکاری و فقر.اینقدر اثراتش زیاد هست که فقط کافیه لای چشمامون رو باز کنیم تا به هر طرف که نگاه کنیم یکی از لکه های سیاهی رو که روی چهره ی جامعه گذاشته ببینیم.برای دیدنش کافیه یکبار پشت چراغ قرمز مونده باشیم یا اصلاً یکبار از خونه بیرون رفته باشیم.بچه های خیابانی،گدایان،فحشا،خانواده هایی که برای اینکه با آبرو زندگی کنن بچه هاشون شب گرسنه به خواب میرند و پدر و مادرشون که برای رهایی از بدبختی، بارها دعا میکنن که امشب آخرین شب زندگی خودشون یا بچه هاشون باشه.مریض هایی که به دلیل نداری اجازه بستری شدن توی بیمارستانها و درمان شدن رو ندارند و و و ....مشکلات انقدر واضحه که احتیاجی به یاداوری نداره.جونهایی که بیکارند و برای فرار از نداری به هر خفتی و هر خلافی تن میدن،من اصلا کار آدمهایی که از نداری خلاف میکنن رو تایید نمیکنم،ولی به دلیل اینکه نمیتونم ، خودم رو جای اونها بگذارم، حق این رو هم ندارم که اونها رو قطعا مقصر بدونم. به هر حال متاسفانه، پیامد مسائل این چنینی،که ریشه در فقر دارن، به هم خوردن امنیت جامعه هستش(البته صرف نظر از ناامنی که خلاف کاران واقعی به وجود میارند،چون فکر نمیکنم،این مسئله، در حیطه ی مسئولیت ریاست جمهوری قرار بگیره.)
حالا جواب سوال شما.کار کردن ،به نظر این حقیر،یعنی انجام اقداماتی که نتیجه ی اون حل این مشکلات باشه،اقداماتی که انقدر اصولی باشه که ثمره اش مقطعی نباشه و تا نسلها نتیجه اش قابل رویت باشه.
بعد ازحل این مسائل (که به نظر من تا وقتی درصد زیادی از مردم جامعه ی ما رو اقشار ضعیف تشکیل میدن رسیدگی به وضعیت اونها در جایگاه مهمتری هست)می رسیم به آزادی سیاسی،آزادی بیان و ... به اعتقاد من انتظار رسیدن به آزادی مطلق انتظار بیهوده ایه،به خاطر اینکه متاسفانه ،یکی از بدترین مسایلی که تقریباً همیشه به همراه آزادی مطلق میاد،هرج ومرج هستش.از طرفی ایجاد خفقان هم مسلماً نتایج غیر قابل بازگشتی رو به دنبال داره،پس باید یک آزادی نسبی هم در جامعه باشه،تا جامعه رو به سمت آرمانی بودن پیش ببره.
و در نهایت، کافیه که یه رییس جمهور فقط به وظایف ریاست جمهوری خودش به طور کامل عمل کنه و نه اضافه تر از اون.
*
و اما سوال دوم،خیلی متوجه منظورتون نشدم،اگه منظورتون اینه که:« اگر قرار بود یک شخص خاص رو از بین 70میلیون نفر انتخاب کنم،اون فرد چه کسی بود؟»باید بگم که سوال خوبی نپرسیدین،چون لازمه ی پاسخ به این سوال اینه که من همه ی اون 70 میلیون نفر رو بشناسم تا بتونم تصمیم گیری کنم و با توجه به اینکه هیچ فیلتر و محدودیتی قرار داده نشده و دامنه ی انتخاب وسیع شده اگرنگم غیرممکن،کارسختی هستش . به همین خاطر،این سوال رو اصلاح میکنم به این صورت که:« اگه قرار بود از بین 70 میلیون نفر انتخابی انجام بگیره،شخصی که قطعا انتخاب نمی کردید چه کسی بود؟» و به این پرسش اینطور پاسخ میدم ،خودم.الان تنها آدمی که با قطعیت میتونم بگم، از بین میلیون ها حق انتخابی که دارم، انتخابش نمیکنم ،به علت شناختی که ازش دارم،خودم هستم.برخلاف خیلی از مردم که فکر میکنن اگر دو ساعت اوضاع مملکت در دست اونها باشه چنین میکنن و چنان میکنند.
اما اگرمفهوم سوالتون این بود که شخصی که برای اینکار انتخاب میشه ،از نظر من باید چه ویژگی هایی داشته باشه،خیلی ساده و خیلی کلی می تونم بگم که باید،یک دانشمند باشه به تمام معنا ،یه آدمی که هم بتونه تحلیل های سیاسی کنه و هم بتونه مسائل و مشکلات اجتماعی رو بشناسه و هم صاحب فکری خلاق باشه تا بتونه راه حل های کاربردی رو برای رفع مشکلات ارائه بده.به عبارت دیگه اینکه در زمینه های مختلفی تحصیل کرده باشه، چون حتی آدمی که تحصیلاتش فقط در یک بعد بوده هم، کارایی همه جانبه نخواهد داشت.
*
آهان،الان یه چیزی رو به خاطر آوردم،شاید شما،منظورتون از کامنت،کامنت قبلی منه که اگه اینطور باشه ،کاملاً واضحه که اون کامنت جنبه ی جدی نداشت.
*
و در آخر کامنتی که من گذاشتم،دو روز بعد از انجام انتخابات و انتخاب آقای احمدی نژاد بوده (پس حداقل شکر خدا تاثیر تبلیغاتی منفی نداشته)و فکر میکنم چه من با ایشون موافق باشم و چه نباشم،ایشان به عنوان رئیس جمهور منتخب،رئیس جمهور همه ی مردم هستند،و آرزوی موفقیت کردن براشون خیلی کار دور از ذهنی نبوده باشه.به هر حال با وجود اینکه یه عده معتقدند که خیلی از مردم صلاحیت رای دادن نداشتند و با این وجود رای دادند،از نظر من حتی اگر هم اینطور باشه،این عده در هر دو دسته پخش بودند،پس باید به انتخاب مردم احترام گذاشت. و به همین دلیل مجدداً ارزو میکنم،که ایشون بتونن از فرصت چهار ساله ای که توسط مردم بهشون داده شده به بهترین و درست ترین نحو ممکن استفاده کنن.چون ممکنه دوباره این فرصت به ایشون داده نشه.قطعاً اگر آقای هاشمی هم انتخاب میشدند،این وظیفه ی همه ی مردم بود که براشون آرزوی موفقیت کنن،چه به ایشون رای داده بودند و چه نه،چون موفقیت ایشان ارتباط مستقیم با خود مردم داره.
پ.ن.اینجا از ترکیب «به نظر من » خیلی استفاده شده،چون نظر من رو خواسته بودید.لطفاً حمل بر خودستایی نشه.
sayeh  ||  11:50 AM


Wednesday, June 15, 2005


تب انتخابات
این روزها هر کسی رو میبینی،حرف از انتخابات میزنه،حتی به جرات میتونم بگم ،اگه کامنت های پست آخر من رو هم بررسی کنین،مشاهده میکنین که 100% نظر دهنده ها از من خواستند که راجع به انتخابات بنویسم.منم به خاطر توصیه های مکرر! تصمیم گرفتم که روی دوستان رو زمین نزنم و در این زمینه قلمی بزنم(وگرنه،عمراً راجع به مسائلی که سر رشته ای ازشون ندارم ، حرفی بزنم)
*
بله،چیزی به انتخابات نمونده،اما انتخاب چی یا کی،من که هنوز نفهمیدم.میگن انتخابات ریاست جمهوریه،اما این کاندیدهایی که من میبینم،به هر چیزی شبیه اندغیر از رئیس جمهور،حالا اگه انتخاب شاعر،هنرپیشه،کمدین و ..بود، شاید میشد یه کاری کرد،اما رئیس جمهور اصلح؟؟گمان نمیکنم. میدونی چیه ،شایدم مشکل اینجاست که من ملاک و معیار قبول صلاحیت یا رد صلاحیت یک نفر رو به عنوان کاندید ریاست جمهوری از سوی مقامات نمیدونم.یعنی حساب کتاباشون رو نمیدونم.ببینم،شرط سنی نداره؟آخه فکر کنم،قبول پست ریاست جمهوری احتیاج به یک فکر آزاد و باز داره،که بتونه در آن واحد چندین چیز رو باهم بررسی کنه و براشون تصمیم بگیره،یه ذهنی که همیشه آماده جهت گیری باشه،که از آدمهایی که سنشون بالاست یه همچین چیزی کمتر برمیاد،مگه اینکه کارهای شدید محاسبه ای داشته باشند تا اون سن.دیگه اینکه سواد سیاسی؟لازم نیست حتماً تحصیلات سیاسی داشته باشند؟ ازعلم مملکت داری، اقتصادو آمار و ارقام خبر داشته باشند؟لازم نیست نیازهای مردم،اعم از نیازهای روحی و روانی،اجتماعی،اقتصادی... رو به درستی تشخیص بدهند و براشون راه حل های کاربردی(تاکید میکنم،راه حل های کاربردی) پیشنهاد بدهند؟چرا اونهایی که شعار های عجیب غریب میدهند رو رد صلاحیت نمیکنن؟من نمیگم ،شعار ندن،اما وقتی یه نفر حرفهایی میزنه،که حتی کمهوش ترین آدمها هم میفهمند که این حرفها فقط در حد حرف میمونه و هیچ وقت به مرحله ی عمل نمیرسه، برای چی اون ادم رو که بعداً نمیتونه هیچ کارایی داشته باشه،از همون اول رد صلاحیت نمیکنن؟
حالا مثلاً یه عده هم برای ریاست جمهوری کاندید شدند،تایید صلاحیتم شدند،چرا انقدر کلاس میذارند که ما برای جوونها و اشتغال و تحصیلات.... شون،هزار و یک برنامه ی رنگارنگ داریم؟بعد وقتی ازشون میخوان که راجع به یکی از برنامه هاشون توضیح بدند ،هیچ چیز روشنی رو ارائه نمیکنن؟یا انقدر آسمون ریسمون میکنن که آخر نمیفهمی چی گفتن؟غیر از اینه که میخوان،دو سوم جمعیت رو با خودشون همراه کنن؟ چرا وقتی حرف آزادی دادن میشه،بند میکنن به چادر و مقنعه و روسری؟میگن ما آزادی بیشتری میدیم؟حالا فرض هم بر این که اصلاً،حجاب رو هم از این حالت در بیارند و هر کی هر جور خواست توی جامعه حاضر بشه،هنوز دو تا مشکل هست،یکی اینکه آقایون هم میهن ما هنوز نتونستند با شلوار برمودا کنار بیان و هنوز وقتی یه خانم با شلوار کوتاه میبینن با خودشون درگیر میشن،وای به حال اینکه بخوان حجابم بردارند،اونوقت احتمالاً باید یه چندتا آمبولانس توی هر کوچه خیابونی به صورت اماده باش حضور داشته باشه که کشته مرده های ملت رو از تو خیابون جمع کنه.مشکل دیگه هم اینکه خوب ،حالا حجابم بردارند،الان شد آزادی؟ً تعریفمون از آزادی چیه؟اگه همینه ،که باید بگم واقعاً ملت قانعی هستیم ولی آگر یه چیزای دیگه ای هم در کنارش هست،برداشتن حجاب چند درصدشه؟که حالا با یه قول و قرار اینجوری دلمون رو خوش کنیم؟نه واقعاً،چهارتا کلمه حرف حساب که شعار نباشه و اونی باشه که واقعاً آدم ازشون انتظار داره ، کدومشون میزنن؟
*
لطفاً به منم در این زمینه اطلاعات بدهید،پیشاپیش از زحمات شما کمال تشکر را دارم.(نقطه)
sayeh  ||  12:24 PM


Wednesday, June 08, 2005


هرگاه به اعماق زندگانی برسید،
زیبایی را در همه چیز میابید
حتی در چشمهایی که زیبایی را نمی بینند.
زیبایی،
گمشده ی ما است
که در طول زندگانی آن را جستجو میکنیم.
و هر چه جز این باشد،
شکلی از انتظار است.
*
آن که بتواند انگشتان خود را بر روی خطی نهد که جدا کننده ی خیر و شر باشد،
حقیقتاً می تواند جامه ی خداوند را لمس کند.
اگر دل شما آتشفشان باشد،
پس چگونه انتظار دارید گل ها در دست هایتان بشکفند؟
*
آیا عجیب نیست که دوست دارم مردم مرا فریب دهند تا به آنان که میپندارند از فریبشان غافلم،بخندم؟
جبران
sayeh  ||  12:09 PM