سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Thursday, September 01, 2005


کابوس های صادقه
جدیداً نمی دونم چی شده،شبها که هیچی، اگه ناپرهیزی کنم و بعد از ظهرم بخوابم،خوابهای آشفته میبینم.خوابهای آشفته دیدن،از خواب پریدن و بعد از کلی کلنجار رفتن دوباره به خواب رفتن و باز ادامه ی خواب رو دیدن خیلی بده،اما بدتر از اون موقعی که خوابهات به واقعیت تبدیل میشه،یعنی عین همون اتفاقاتی که توی خوابت افتاده وبه خاطرش نفست بند اومده رو به چشم خودت ببینی،باز اقلاً وقتی خوابی این امید رو داری که بیدار شی و ببینی همه چیز سرجاشه اما وقتی بیداری چی؟
غرض اینکه دیشب هم خواب میدیدم پسر همسایه مون با نامزدش دعواش شده،از اون دعواهای خفن!خدا به خیر کنه،طفلک ها فردا تازه، قراره جهاز برونشون باشه.
*
توی این هوای ابری و بارونی،یهو هوس چای کردم،یه چای تازه دم خوشرنگ که وقت خوردنش باشه با یک دیوان حافظ،که باهاش فال حافظ بگیرم و صفا کنم.
sayeh  ||  4:43 AM