سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Sunday, November 06, 2005


آقا نمی خوای دعا کنی،چرا بهونه میاری؟بگو نمیخوام دعا کنم دیگه،وگرنه من که یک روز قبل از عید،پست داده بودم.ِِD:
شعره آشنا بود؟مگه قراره نباشه؟مهم،اینه که درد مشترک همه ی آدمهایی که دست نیاز به سوی پروردگارشون بلند میکنن
*
اینقدر هوس نماز عید فطر کرده بودم که نگو،جای شما سبز(نمیگم جاتون خالی،از کجا معلوم که اونجا نبوده باشین خودتون)،رفتیم مصلی،البته،بنا به دلایلی،شروع نمازمون مصادف با اولین قنوت بود،اما بازم برای منی که خدایی یک سال انتظار نماز عید فطر رو میکشم خیلی خوب بود،کلی حال داد.اینارو که میگم،نه به خاطراینکه بگم من الان خیلی مومن و مسلمونماااااا،نه،ولی،دست خودم نیست،کلا قنوت نماز رو دوست دارم،نماز عیدم که ماشاا... ،تا دلت بخواد قنوت داره دیگه،اونم چه قنوتی.
*
عرضم به خدمت شما که،اونروز سر کلاس نسبیت یهو نبوغم گل کرد!!داستان از اینجا شروع شد که سر کلاس یه بحث داغی راجع به اینکه واقعیت چیه و چی نیست راه افتاده بود،جناب استاد هم برای اینکه جمع بندی کنه و جلوی جنگ و کشتار احتمالی رو سر کلاس بگیره،فرمودند:"واقیت همان است که میبینیم"،منم که اساساً آدم فکوریم!!یهو یاد این جمله ی کتاب شازده کوچولو افتادم که میگفت،"آنچه اصل است،از دیده پنهان است."خوب چی شد؟به تناقض رسیدیم که!دردسرتون ندم،بقیه ی ساعت کلاس و کلاس بعدی اون روز داشتم به این مسئله فکر میکردم،آخرش یاد این شعر افتادم که میگه"چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است آن بینی"و قضیه حل شد.اینجاست که شاعر میگه:بابا نبوغ،بابا فکر،بابا کار درست،بابا معادل ساز،بابا هم ارزی.......ااااااااا،چقدر بابا... بابا.
*
آقا توی این ماه رمضونی،یک جمله هایی شنیدم،باقلوا!!مثلاً،اینکه،اگه کم غذا بخوری،کمتر روزه ات باطل میشه!!!!
*
sayeh  ||  3:04 AM