سکوت،تنها صدای خداست

سايه و سكوت

سایه و سکوت

 

صفحه اصلی
ارتباط با من
لوگوی وبلاگ
 

 

 



Sunday, January 08, 2006


عرضم به خدمت شما که،منظور بنده از مسیر زندگی،راهی بود که خودتون دارید می روید،نه راهی که احسن هستش.اینکه از بچگی تا الانت چقدر مسیر رو مستقیم اومدی و چقدر دست انداز های زندگی از مسیر مستقیم دورت کرده؟
*
آقای امیر!!!!بچه که زدن نداره،چشم،این آپلو هرو هوا نمیکنم و همینجوری نا،به جاش میام مطلب می نویسم،می دونم که شما همیشه مطالبم رو خوندی و کلی حق داری به گردنم،اما،به جون خودم و فامیلامون،نصف بیشتر اینکه نمینویسم،از اینه که خط تلفنم قطع شده،الان یک ماه شده فکر کنم،همین وگرنه من قبلاً توی امتحانام هم مینوشتم،تازه اون موقع ها هیچکسی ام غیر از شما مطالبم رو نمیخوند، یادتون که هست؟
*
سفر مرا به زمین های استوایی برد.
و زیر سایه ی آن «بانیان» سبز تنومند
چه خوب یادم هست
عبارتی که به ییلاق ذهن وارد شد:
وسیع باش و تنها،سر به زیر و سخت.
*
همینجوری!جو سهراب گرفته بودم.
*
اگه آدم گذاشت که کسی اهلیش کنه،بفهمی نفهمی خودش رو توی این خطر انداخته که کارش به گریه کردن برسه.
*
شده دلت بخواد یه کاری رو انجام بدی،خیلی ام دلت بخواداااااااا،هرچقدرم دیگران برات دلیل و برهان بیارن که از دید خودشون ِاندِ منطِقه، تو زیر بار حرفشون نری ،بعد یهو در اوج دلخواستنت،بنا به یه سری دلایل که شاید برای کسی خیلی هم منطقی نباشه،جا بزنی؟؟
یا اینکه از افتادن یه اتفاق بد بی نهایت خوشحال بشی!!!در عین حال که داری از اتفاق افتادنش بی نهایت زجر میکشی؟؟؟؟؟
*
دلم برای داداشی خودم تنگ شده،اگرچه داداشی اصلاً دلش برای من تنگ نمیشه)):
sayeh  ||  5:05 AM